این “قلعه”، مَرگْجای عقابان است
این قلعه، مُنتهای عقابان است
برخوان، هلا! بَلَنْکه ی آتش را
آن قلَّه های یاغی و سرکش را
برخوان هلا حماسه ای “تنگی” را – ۱
ناموسبان “قلعه ی جنگی” را -۲
برخوان که تکیه گاه هلاهایم،
آن یادگارِ غیرتِ “مولا”یم- ۳
خاکم به سر؟ که مرگِ ترا؟؛وایم!
ای تکیه گاهِ “گنبدِ مولا”یم!
کوچکتر است مرگ ازآنْکْ ای مرد!
آید به پیشبازِ تو در ناورد؟
مرگ از تو شرمسار، دراین کهسار -۴
گردید بار، بار، هزاران بار
مرگت، دروغِ دشمنِ آیینه ست
مرگت، شکستِ گلشنِ آیینه ست
شرقی ترین ستاره نمی میرد
این ایلِ ماهپاره نمی میرد…
*
برخوان، هلا حماسه ای “نادر” را -۵
آتش گرفته خرمن خاطر را
آتش گرفته کوه، چو من آنک
خون می جهد ز دشت و دَمن آنک!
سر بُرده زیر لاک، وطن آنک
آتش گرفته پلک و دهن آنک
قلبم چو لاله های پریشان است
آنک که سوگوارْ “سخیجان” است -۶
کوه است، سوگوار قَدمْ هایت
آلاله ها نثارِ قدم هایت
*
ای کوهْمرد! باز، بیا برگرد
بر گرد، بازْ، کوهْ، هلا ای مرد!
پوشانده روی آینه ها را گَرد
ای دیده بان آینه ها! برگرد
برکَش به شانه ات عَلَمِ خون را
بر صخره، نقش کن قَدَمِ خون را
از خون توست، هستیِ این آتش
از خون توست، مستیِ این آتش
از خون توست، رنگِ گلِ سرخم
ناموس و نام و ننگِ گلِ سرخم!
بی تو “مزار”، ای “یَمَنی”، رنگم -۷
بی تو مزار، ای چمنی، رنگم!
چون حِجله ای استْ، گشته به آهْ آذین؛
تاوَلْ زَدَست از جگرِ چرکین؟!
یا چون ستاره، در کَفِ شبکوران
گل کرده تلخْ، در صفِ شبکوران
رفتی و کوهْ، مانْدْ عزادارت
وآن سُرفه های تفنگِ شرردارت
آن هیبتِ عظیم و فلکْ تازت
وآن غیرتِ غریبُ و خطردارت
آن بازویِ سِتَبْر و ستمسوزت
وآن قهرِ حیدریُّ و ظفردارت
آن “ذوالفقارِ” مست و بهار، آور -۸
وآن پنجه های خشم و شَکَرْدارت
آن چشم های روشن و خورشیدی
وآن گوش و هوشِِ تیز و خبردارت
آواره، در عقامَتِ زن، دینان؟!
هم چون ستاره، در شبِ من، بینان؟
بر جِنُّ و دیو، باز، تو، “بسم الله” -۹
بر صخره های فتح، تو، تنها راه
*
ای کوهْمردْ! باز، بیا بر گَرد
بر گَرد کوه، باز، هلا ای مرد!
در اِنحنایِ جاده ی تاریکی؟
در انتهایِ جاده ی تاریکی
باید گرفتْ دستِ موافق را
تقدیس کرد، ایلِ شقایق را
باید زِدُودْ، زنگِ خماری را
تعظیم کرد، ایلِ بهاری را
” مسرور”ها سلاله ی این اِیلَنْد -۱۰
دلداغِ دیرساله ی این اِیلَْند
ای شوخ و شَخ! خدایْ نگهدارت
دستِ علی، همیشه بُوَدْ یارت
هان ای عقابِ شعله وَرِ این کوه!
سرشوخ تر، ز “هندوکشِ” نستوه
ای از بهارْ، سبز تر و انبوه!
ای چون بهشتِ بلخ برینْ، بشْکوه!
ای کابل از غریوِّ تو! سرخْ آوا
ای میهن از قیامتِ تو، بُرنا
ای چلچراغ،ْ! بر “حَرَمِ مولا”
بِدْرَخْشْ رنگ و رنگ و سَتَنگْ آوا
این بُقعه از شکوهِ تو مغرور است
گلجوشِ اتنفاضه ی،” مسرور” است…
*
پ. ن:
۱. تنگی شادیان؛ (چارکنت) در کمتر از ۲۰ کیلومتری مزارشریف
۲. دِژِ مستحکم در جنوب غرب مزارشریف؛ که شیر شمال، سید اسد الله مسرور و جنرال نادر علی، در سال ۱۳۸۰ درکنار آن به شهادت رسیدند
۳. “مولا و گنبد مولا” اشاره به روضه ی مبارکه دارد
۴. کوه های سر به فلک کشیده ی (چارکنت)
۵. اشاره به دو شهید؛ (سیدنادر و جنرال نادر علی) است.
۶. همان حرم مولا امیر مومنان (ع) در مرکز بلخ باستان
۷. عقیق یمنی
۸. شمشیر معروف حیدر کرّار
۹.ضرب المثل معروف که، “جِنّْ از بسم الله… می ترسد؟!.”
۱۰. مرحوم سید حسین شاه مسرور و شهید سید اسدالله مسرور.